English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (8613 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
naturalises U بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalising U بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalize U بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalizes U بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalizing U بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
civicism U اصول حکومت کشوری بستگی ووفاداری باصول یاحقوق حکومت کشوری
received U پذیرفته
stating U کشوری
states U کشوری
stated U کشوری
civil U کشوری
adopted U پذیرفته
avowed U پذیرفته
agreed U پذیرفته
civilians U کشوری
civic U کشوری
accepted U پذیرفته
taken U پذیرفته
state- U کشوری
vernacular U کشوری
civilian U کشوری
unquestioned U پذیرفته
agreed to U پذیرفته
vernaculars U کشوری
state U کشوری
civil department U تشکیلات کشوری
his was granted U دعایش پذیرفته شد
civil defence service U خدمات کشوری
Civil Service U خدمات کشوری
he was received to membership U بعضویت پذیرفته شد
admitted U پذیرفته شده
civil servant U مستخدم کشوری
civil servants U مستخدم کشوری
intrastate U درون کشوری
to pass muster U پذیرفته شدن
state U ایالت کشوری
to go down U پذیرفته شدن
agreed <adj.> <past-p.> U پذیرفته شده
allowed <adj.> <past-p.> U پذیرفته شده
approved <adj.> <past-p.> U پذیرفته شده
authorised [British] <adj.> <past-p.> U پذیرفته شده
authorized <adj.> <past-p.> U پذیرفته شده
passed <adj.> <past-p.> U پذیرفته شده
stating U ایالت کشوری
states U ایالت کشوری
stated U ایالت کشوری
state- U ایالت کشوری
slav accepted U اسلاو پذیرفته شده
theonomy U کشوری که خداپادشاه ان باشد
inductee U استخدامی پذیرفته شده
slav declined U اسلاو پذیرفته نشده
to export something [from / to a country] U صادر کردن [به یا از کشوری]
persona non grata U شخص پذیرفته نشده
airspace [over a country] U فضای هوایی [در کشوری]
acceptably U چنانچه پذیرفته شود
accepted barbarism U غلط مشهور یا پذیرفته
administrative acceptees U پرسنل پذیرفته شده
civic d. U محرومیت از حقوق کشوری
matriculate U در دانشکده یادانشگاه پذیرفته شدن
to be called at the bar U به سمت وکالت پذیرفته شدن
queen's gambit accepted U گامبی وزیر پذیرفته شده
king's gambit declined U گامبی شاه پذیرفته نشده
to meet with a repulse U پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
to pass for U پذیرفته یا شناخته شدن بجای
boycotts U ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotting U ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotted U ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
queen's gambit declined U گامبی وزیر پذیرفته نشده
the u states U کشوری که پادشاه داشته باشد
matriculate U در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
matriculated U در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
matriculates U در دانشکده یادانشگاه پذیرفته شدن
matriculates U در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
matriculating U در دانشکده یادانشگاه پذیرفته شدن
matriculated U در دانشکده یادانشگاه پذیرفته شدن
matriculating U در دانشکده یا دانشگاه پذیرفته شدن
best governed country U کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
the u kingdom U کشوری که پادشاه داشته باشد
boycott U ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
person entitled to asylum U پناهنده سیاسی [که درخواستش را پذیرفته باشند]
banana republics U کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
High Commissioners U نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
to refuse somebody entry [admission] U اجازه ندادن ورود کسی [به کشوری]
recognized asylum seeker U پناهنده سیاسی [که درخواستش را پذیرفته باشند]
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
asylee U پناهنده سیاسی [که درخواستش را پذیرفته باشند]
C.A.B U مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
banana republic U کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
High Commissioner U نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
importing U بردن محصولات به کشوری برای فروش
to mandate a territory to a country U منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
closed sea U دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
centumvir U عضومحکمه کشوری که مرکب ازصد تن بود
C.A.B.s U مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
imported U بردن محصولات به کشوری برای فروش
import U بردن محصولات به کشوری برای فروش
aid worker U دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
self supporting country U کشوری که از جهات مختلف به خودمتکی و از خارج بی نیازباشد
development aid worker U دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
postliminy or minium U حق دوباره یدست اوردن امتیازات و حقوق کشوری
Nothing can excuse such impoliteness. U هیچ عذری برای بی ادبی پذیرفته نیست
specification U کارکردن با مشخصاتی که در یک صفت پذیرفته شده اند
the open door U ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
margins U تعداد اشتباهات که در متن یا محاسبه پذیرفته میشود
margin U تعداد اشتباهات که در متن یا محاسبه پذیرفته میشود
development aid volunteer U دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
To drag a country into war . U کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
aid worker U دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer U دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
gold standards U حالتی که پشتوانه اسکناس یا پول کشوری طلا باشد
non matriculated U دوره دبیرستان را بپیان نرسانده یا بدانشگاه پذیرفته نشده
alekhine's variation U واریاسیون الخین در گامبی وزیر پذیرفته نشده شطرنج
development aid worker U دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
national component U هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
approval U توافقنامهای که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
approval U متنی که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
tabling U لیست تمام نشانه ها که در یک زبان یا کامپایر پذیرفته می شوند به همراه ترجمه کد هدف آنها
tables U لیست تمام نشانه ها که در یک زبان یا کامپایر پذیرفته می شوند به همراه ترجمه کد هدف آنها
tabled U لیست تمام نشانه ها که در یک زبان یا کامپایر پذیرفته می شوند به همراه ترجمه کد هدف آنها
table U لیست تمام نشانه ها که در یک زبان یا کامپایر پذیرفته می شوند به همراه ترجمه کد هدف آنها
free trade U شیوهای که دران کالاها بدون محدودیتهای دولتی از کشوری به کشوردیگر انتقال داده میشود
assistance U کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
parity U سیگنال وقفه از تابع بررسی خطا که بیان میکند داده دریافتی در برسی پریتی پذیرفته نشده و آسیب دیده است
affirmative سیگنال تصدیق از طرف گیرنده که پیام را پذیرفته است و آماده بعدی است.
king dom U کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
CMIP U پروتکلی که به طور رسمی توسط IOS پذیرفته شده است برای انتقال افلاعات مدیریت شبکه در شبکه
postulated U هر یک از احکام استدلالی که در ان علم بدون برهان پذیرفته شده و دراثبات سایر احکام مورداستفاده قرار می گیرد اصول ثابته
postulating U هر یک از احکام استدلالی که در ان علم بدون برهان پذیرفته شده و دراثبات سایر احکام مورداستفاده قرار می گیرد اصول ثابته
postulates U هر یک از احکام استدلالی که در ان علم بدون برهان پذیرفته شده و دراثبات سایر احکام مورداستفاده قرار می گیرد اصول ثابته
postulate U هر یک از احکام استدلالی که در ان علم بدون برهان پذیرفته شده و دراثبات سایر احکام مورداستفاده قرار می گیرد اصول ثابته
consul U نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
consuls U نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
defacto recognition U شناسایی دوفاکتو شناسایی سیاسی کشوری که عملا" مستقل ودارای حق حاکمیت است ولی به عللی نمیتواند یا نمیخواهد به تعهدات بین المللی خود
comes U امدن
venues U امدن
to come over U امدن
come away U ور امدن
behove U امدن به
to fall short U کم امدن
venue U امدن
behoove U امدن به
come U امدن
fall short U کم امدن
lengthen U کش امدن
lengthening U کش امدن
to pass on U امدن
prove U در امدن
succumbs U از پا در امدن
proved U در امدن
proves U در امدن
to come back U پس امدن
run short U کم امدن
succumbing U از پا در امدن
succee U از پی امدن
peter U کم امدن
lengthens U کش امدن
ensued U از پس امدن
to come in to line U در صف امدن
ensue U از پس امدن
succumbed U از پا در امدن
lengthened U کش امدن
succumb U از پا در امدن
ensues U از پس امدن
civil reserve air fleet U گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
sea power U قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
belabor U امدن و رفتن
swanks U قروغمزه امدن
descend U پایین امدن
descends U پایین امدن
extruding U بیرون امدن
descend U فرود امدن
descends U فرود امدن
coping U کنار امدن
aline U درصف امدن
pull-outs U بیرون امدن
pull-out U بیرون امدن
pull out U بیرون امدن
swank U قروغمزه امدن
swanked U قروغمزه امدن
haunt U پیوسته امدن به
recovers U بهوش امدن
swanking U قروغمزه امدن
to fall into a rage or passion U بخشم امدن
alighted U فرود امدن
recovering U بهوش امدن
agglomerate U گرد امدن
recover U بهوش امدن
extrude U بیرون امدن
extruded U بیرون امدن
extrudes U بیرون امدن
haunts U پیوسته امدن به
to puff up U بالا امدن
to fall short U کوتاه امدن
to come up U پیش امدن
to come to hand U بدست امدن
to come to good U راست امدن
to come out U بیرون امدن
to come on the tapis U بمیان امدن
to come forth U پیش امدن
to come down U پایین امدن
to come along U همراه امدن
to come again U دوباره امدن
to chop out U بیرون امدن
to catch the fancy of U خوش امدن
to burst in U سرزده امدن
Recent search history Forum search
1او ابر مرد تاریخ کشوری ما بود
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com